کری خوانی لیدرهای آبی و قرمز | بخوانید از شیپور و تعصب
همشهری آنلاین: تا با ولولهای که در سکوها به پا میکنند، بازیکنی پاطلایی را به رو کردن تتمه تکنیکها و تاکتیکهای ته چنته خود وادارند، ولی اگر با همه لطایفالحیلی که از آستین درمیآورند، باز هم طلسم بخت تیم بازنده نشکند، ناگزیرند بار رجزخوانی و کریخوانیهای کوچه خیابانی را بهتنهایی به دوش بکشند و بهجای بازیکنان، مربیان، داوران و همه اجزای دور از دسترس مستطیل سبز، در کوچه و خیابان هواداران و رقبا را مجاب کنند که در مچاندازی بعدی آبیها و قرمزها برنده از میدان بیرون میآیند. آنها از سالها پیش عنوان رسمی و پرطمطراق لیدر را یدک میکشند، ولی خوب میدانند هرقدر برای عمو سهراب بوقچی، حسن تارزان و محمد بوقچی مرحوم شاگردان خلفتری باشند، به این عنوان، عزت و حرمت بیشتری میدهند.
رقیبانی که رفیق هستند
روزهای دربی همه رفاقتها را کنار میگذارند و از همان لحظهای که با پرچمهای هواداری به زمین پا میگذارند، کریخوانی را شروع میکنند. هیچیک از افتخارات و بردهای تیم خود و شکست و اشتباهات حریف را هم از قلم نمیاندازند تا وقتی در قالب اشعار و شعارهایی موزون یا ناموزون بهدنبال هم ردیف شدند و روی زبان تماشاچیان نشستند، به همان اندازه که هواداران و اعضای تیم حریف را کلافه و پرخطا میکنند، بهخودیها شور و توان بدهند تا با یک برد شیرین، دل جمعیت میلیونی هواداران تیم را شاد کنند، اما این رقابتها و کلانداختنها به همان گود کریخوانی قرمز و آبی ختم میشود و خارج از این گود، رفقای قدیمیای هستند که عمری در سختیها و مشکلات کنار هم بودهاند و برای باز کردن گرههای زندگی یکدیگر سنگتمام گذاشتهاند.
شاگردی آقا سهراب بوقچی
مویی که افشار لفظی روی سکوهای استادیوم آزادی به شیپور زدن و هورا کشیدن برای بازیکنان آبیپوش سفید کرده، او را به ریشسپید هواداران و لیدرهای باشگاه آبیها تبدیل کرده است. آقای لیدر عمری در رکاب مرحوم سهراب بوقچی بوده و وقتی با صدای شیپور ١٢شاخه عمو سهراب و ناز نفس او، سکوهای ورزشگاههای آزادی و امجدیه پر از شور و هیجان میشد، افشار لفظی نوجوانی عشق فوتبال بود که آرزو داشت روزی جا پای عمو سهراب بگذارد.
در دکور و چیدمان منزل آقای هوادار دوآتیشه استفاده از رنگ قرمز ممنوع است و روزهای برگزاری دربی اگر آبیها برنده میدان نباشند، اعضای خانوادهاش میدانند که باید چند روزی پدر را تنها بگذارند و مهمان دوست و آشنا باشند تا او در تنهایی خودش با این غم بزرگ کنار بیاید! بوقچی آبیها بعد از پایان بازی چند ساعتی در اتاق لیدرها دندان روی جگر میگذارد تا هیچ هوادار خودی و غیرخودی توی کوچه و خیابان نماند و اهل خانه هم راضی و ناراضی به مهمانی اجباری رفته باشند.
لباس قرمز بهجای لباس مشکی
بوقچی تیم قرمزها هم در چنین روزهایی حال بهتری از افشار لفظی ندارد و وقتی تیمش میبازد، او خوب میداند که «آبیته»های محل با شیطنتها و رجزخوانیهایشان حسابی روی زخم او نمک میپاشند. سردسته آنها هم برادر کوچکش است که سرباز اردوگاه حریف از آب درآمده است! عباس اسماعیلبیگی از گذشتههای دور حریف افشار لفظی بوده و زمانی که هنوز از کانونها و ابزارهای رسمی هواداری خبری نبود، او با موتورسیکلت براووی نهچندان روبهراهش از مجیدیه تا کارگر میچرخید تا طرفداران قرمزپوشها را برای آمدن به ورزشگاه و تشویق تیم محبوبشان دور هم جمع کند. آقا عباس حتی وقتی روز هفتم ختم خواهرش با شهرآورد پایتخت همزمان شد، به استادیوم آزادی رفت تا در کنار هواداران قرمزها باشد.
جمعکردن یک گونی نارنجک
پدر و پسرخاله عشق فوتبال مجتبی توکلی پای او را به استادیوم آزادی باز کردند و از وقتی ١٣-١٢ساله بوده از مسافران آبیپوش ثابت و پایه اتوبوسهایی بوده که در روزهای برگزاری شهرآورد، هواداران ٢تیم را از میدان آزادی به استادیوم میرساند. آقا مجتبی در مسابقات مختلفی که همراه سایر سرلیدرهای ٢باشگاه برای تشویق تیم ملی به کشورهای دور و نزدیک سفر کرده، نقش این هواداران دوآتیشه در آرام کردن جو ورزشگاه را دیده است. او تعریف میکند: «در مسابقات مقدماتی جام ملتهای آسیا ٢٠٠٤اگر در بازی ایران و عربستان حتی یک نارنجک به زمین بازی پرتاب میشد، ایران را از مسابقات محروم میکردند. وقتی لیدرهای تیم پیش از شروع بازی با گونی میان هواداران ایرانی دوره افتادند و از آنها خواستند نارنجکهای همراه خود را تحویل دهند، نارنجکها یکییکی از لابهلای وسایل تماشاچیان بیرون آمد و گونی پر از نارنجک شد و موقع بازی فضای زمین آرام بود و هواداران بدون حاشیه تیم ملی را تشویق میکردند. »رضا شاهانی هم از نوجوانی همپای عباس اسماعیلبیگی راه استادیوم آزادی را سرمه چشمکرده و هروقت تیم قرمزها در یکی از شهرهای دور و نزدیک کشور مسابقه داشت، جزو کسانی بود که شب مسابقه را پشت در استادیوم برگزاری بازی به صبح میرساند، اما دلش میخواهد روزی برای هواداران ایرانی هم پشت در استادیومها فرش قرمز پهن کنند و مانند بسیاری از کشورها بهجای آنکه ساعتهای پیش از مسابقه را به دلشوره و کل انداختن بگذرانند، مشغول سرگرمیهای جذاب و مهیج باشند تا وقتی روی سکوی تماشاگران مینشینند، بدون حاشیه و با آرامش بتوانند تیم محبوب خود را تشویق و حمایت کنند.
هواداری ایرانیان ثبت گینس شد
از اواخر دهه ٧٠ که چند بوقچی و شیپورچی ریش سفید و قدیمی آبی و قرمز جذب باشگاهها شده و بهعنوان لیدر مسئول سر و سامان دادن و شورآفرینی روی سکوهای ورزشگاه آزادی شدند، لفظی، اسماعیل بیگی، توکلی و شاهانی عضو رسمی باشگاه شمرده میشوند و باید علاوه بر روزهای مسابقات در سایر ایام سال هم در خدمت باشگاه باشند، ولی در هر مقطعی از زندگی آنها، مقداری از روزی کمو زیاد زندگیشان صرف عشق ازلی و ابدی آنها به تیمشان شده است. پرچم هواداری آبیها و قرمزها هم که بهعنوان بزرگترین پرچمهای باشگاهی جهان در کتاب گینس ثبت شده، با مبالغی به وجود آمده که آنها و سایر هواداران پیر و جوان ٢تیم روی هم گذاشتهاند.
بیشتر بخوانید:تصویری زیرخاکی از صادق بوقی در کنار پرسپولیسیها