خوشبخت بودم که شهید همسایهام بود
آشنایی من با شهید احمد یوسفی به قبل از دوران دفاع مقدس برمیگردد؛ در جریان حوادثی که پیش از جنگ تحمیلی در کردستان رخ میداد و کومله و حزب دموکرات کردستان تا مرز زنجان، آذربایجان غربی و کرمانشاه نفوذ کردند، شرایطی پیش آمد که تصمیم گرفتم پس از پیام حضرت امام (ره) به دفاع بپردازم. آن زمان من در یک خیاطی در تهران مشغول به کار بودم و امام خمینی (ره) پیامی مبنی بر آزادی شهرهای کشور از تصرف مزدوران خارجی و کومله صادر کردند. با شنیدن این پیام به زنجان رفتم و به سپاه مراجعه کردم. دبیرستان دخترانهای محل استقرار سپاه شده بود و من هم مانند سایرین وارد جمع شدم تا ببینم چه کاری از دستم برمیآید. در آن جمع همه لباس رزم و سپاهی به تن داشتند و من با کتوشلوار بودم! شهید یوسفی در دوران پهلوی سربازی رفته بود و ما که سربازی نرفته بودیم از مسائل نظامی سر درنمیآوردیم. شهید یوسفی و نیروهایش افراد را تقسیم کردند و در آن بین فقط من باقی مانده بودم که با کتوشلوار وسط حیاط مدرسه نشسته بودم.
لینک منبع خبر