آخرین اخبارمجله مهر > دور و بر

سرباز وطن


خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ مبینا افراخته: سکانسی در فیلم سینمایی «غریب» است که فرمانده ارتشی خطاب به بازیگر نقش شهید بروجردی می‌گوید: «من ارتشی‌ام، سربازم، واسه این درجه قسم خوردم که طرف مردم باشم. وقتی این لباس تنمه یعنی اون پرچم بالا سر منه. من مثل شما ادعای حزب اللهی بودن رو ندارم؛ ولی ممد آقا، ما سرباز وطنیم.»

شعر «از خون جوانان وطن لاله دمیده» را همه ما بارها شنیده‌ایم. هم در در و دیوار شهر، و هم در فضای رسانه. خصوصاً از زمانی که محمدرضا شجریان این تصنیف را بازخوانی کرد، برای همیشه در ذهن‌ها ماندگار شد. این تصنیف را «عارف قزوینی» در اوج شکست و ناامیدی‌های دوران مشروطه سروده است. زمانی که غرور ایرانیان شکسته شده بود و خونریزی و جنایت و وحشی‌گری تمام شهر را فرا گرفته بود. زمانی که قذاق‌ها با همکاری سایر استعمارگران قهرمانان و اسطوره‌های وقت ملت و وطن را گرفتند و آرمان‌های مشروطه خواهی مجدد از بین رفت و زخم بزرگی بر صورت جامعه زده شد. تمامی این تصنیف از تجربه زیستی مردم برآمده و در ساختار شعر قرار گرفته است.

دردی که در این شعر رخ نمایی می‌کند، دردی از جنس شکست ملت است. دردی حاصل از مدت‌ها تلاش و خون دادن در راه حفظ آرمان‌ها که اجنبی‌ها با زور و تزویر دوباره آن را به جان وطن انداخته بودند. این درد غرور ایرانیان را تکه تکه کرده بود و دیگر چاره‌ای جز تاب آوری تا زمان بازآفرینی مجدد غرور از دست رفته‌شان نداشتند.

چرخ دنیا چرخ ید و تاریخ به بامداد شنبه ۵ آبان سال ۱۴۰۳ رسید. نیمه شبی که اسرائیل به خود جسارت داد و به خیال خودش برای تلافی دو عملیات بزرگ وعده صادق سروصدای کوچکی در تهران و خوزستان و ایلام به راه انداخت. اما این شرورترین انسان‌های کره زمین، چهار سرباز شاخ شمشاد وطنمان را از ما گرفتند. دوباره صدر اخبار داخلی کشور شهادت و از دست رفتن چهار سرباز مدافع وطن شد که شور و شوق زندگی از سر و رویشان می‌بارید. اما این داغ یک تمایزی با مابقی داغ‌های تاریخ دارد. این داغ، دردی توأم با غرور است. این بار در شرایط شکست نیستیم و پوتین سربازهای دشمن را بالای سر خود احساس نمی‌کنیم. مردمان ایرانی سوگ جوانان از دست رفته‌شان را می‌کشند اما سرهایشان بالاست و در حال برنامه ریزی برای گرفتن انتقام از دشمن هستند.

شما تخت بخوابید، ما بیداریم

همیشه در زمان کودکی وقتی چشممان به یک پلیس می‌خورد با خود شعر «شب‌ها که ما می‌خوابیم آقا پلیسه بیداره» را زمزمه می‌کردیم. تصورمان از یک مردی با لباس نظامی که ستاره‌هایی نیز روی سرشانه‌هایش نشسته‌اند یک قهرمان بوده که شب‌هایی که ما راحت در بستر خوابیدیم او بیدار است و بدخواهانمان را شکار می‌کند. حالا با دیدن شهید «محمد مهدی شاهرخی» و آخرین پیامی که از او منتشر شده است که خطاب به دوست نگرانش می‌گوید: «خبری نیست، بگیر تخت بخواب ما بیداریم» می‌توان گفت تصورات کودکانه‌مان آن‌قدر هم بیراه نیست.

مادر شهید «سجاد منصوری» دومین سرباز به شهادت رسیده در راه وطن، درحالی که قاب عکس پسرش را در آغوش گرفته، با همان زبان شیرین لری و صدای خش داری که از گریه برای داغ جگرگوشه به این شکل در آمده می‌گوید: «روله تو افتخار منی، روله تو شهید راه قرآنی، تو شهید راه رهبری…» پدر سجاد نیز داغ فرزند کمرش را خم کرده است اما سربلند و مغرورانه اعلام می‌کند که پسرم شهید اسلام شد و فدای سر شهیدان. برای پدر و مادری این چنین وطن دوست، شهادت فرزند خیلی هم دور از انتظار نبود.

قصه حمزه جهان و مهدی نقوی دو تن چهار شهید پدافند هوایی هم همان قصه وطن دوستی لرهاست که همیشه دست به دست شده و حالا، به امروز رسیده است. امروز شیر مردان لر دیگری به رسم تمامی اجداد و ایل و تبارشان، از علی مردان خان بختیاری تا شیرزنی به نام بی بی مریم برای حفاظت از خاک وطن سینه ستبر کرده‌اند.

سرباز وطن

داستان دفاع فرق می‌کند

سیاست زمانی که سرطان تمام کالبدش را می‌گیرد و دیگر امیدی به زنده ماندن ندارد به جای مداوا تصمیم می‌گیرد دست به جنایت و دیگر کشی بزند. درست مثل اسرائیل که گمان می‌کند فقط با جنگ، این کلمه سه حرفی است که می‌تواند سرطانش را درمان کند. داعش هم همین طور عمل می‌کرد و برخلاف اینکه بشریت کاری به این دو جنایتکار تاریخ ندارد، ولی این دو با بشریت در تمام دنیا کار دارند. سیمون وی فیلسوف فرانسوی می‌گوید: «جنگ، آدم‌ها را بی‌بصیرت می‌کند و آدم‌ها وقتی بی‌بصیرت می‌شوند از پیامد اعمال خود غافل می‌شوند و مثل حیوان، وحشی می‌شوند»

اما داستان دفاع فرق می‌کند. دفاع مانند جنگ، سرطان نیست. دفاع دفع تعرض و تجاوز و کشتار است. دفاع بیدار ماندن است برای مراقبت از خواب و رؤیای هموطنت. دفاع همان خانه گرم و امن دوست و همسایه است؛ دفاع همان کودکانی هستند که روزها با خیالی جمع به مدرسه می‌روند و شب‌ها نیز در آغوش پدر و مادر به خوابی راحت. اما در پس رسیدن به این خاطر جمعی‌ها کسانی هستند که از همان خواب راحتشان می‌گذرند و کودکانی هم باقی عمرشان را با قاب عکس پدر سپری می‌کنند. همانند دختر شهید «حمزه جهاندیده» که سرطانی به نام اسرائیل طعم شیرین پدر داشتن را برای همیشه از او گرفت.



لینک منبع خبر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا