خُرده روایتهایی از آنها که موتورسیکلت، قاتق نانِ شبشان است اما برای گرفتن گواهینامه دیر جنبیده اند
همشهری آنلاین– سحر جعفریان عصر: برای برخی دیگرشان اما این گونه بوده و شاید هنوز هم هست که «عشق به موتورسیکلت را چه به کاغذبازی و گرفتن گواهینامه!؟». با هر قصه و روایتی در هر حال و سنی، چه زود برایشان دیر شده باشد و چه عشق ویراژ و ژانگولربازی وسط خیابان یا پیستهای رالی حتی داکار(معتبرترین رالی جهانی اتومبیلرانی و موتورسواری)، باد به سرشان انداخته باشد آخرِ همان قصه و روایتهاشان ناگزیرند پی گرفتن گواهینامه را بگیرند. گواهینامههایی که بنا به ضرورت گاه در قالب اجرای طرحهایی موقتی از جمله طرح صدور یکروزه گواهینامه موتورسیکلت، زود و ارزان صادر میشوند.
وقتی گواهینامه، خرج عطینا بود!
بعد از واحد پذیرش که از سر صبح صفی طولانی از پیر و جوان مقابلش شکل گرفته، اتاق «معاینه پزشکی» در گوشهای از راهروی عریض و طویل آموزشگاه نیز شلوغ از جمعیت است. پزشک و دستیارانش، میان آن به بررسی صلاحیت جسمی و روانی متقاضیان دست جنباندهاند. متقاضی سن و سالداری روی صندلی در فاصله استانداردِ ۶ متری از «ایی چارت» مینشیند: «چند تا رو غلط جواب بدم، رد میشم؟» پزشک که نظامی درجهداری است: «۴ مورد…چرا اینقدر دیر یاد گواهینامه موتور افتادی عموجان!؟» با دست، چشم چپ خود را میپوشاند و تلاش میکند جهت هر حرف ایی که پزشک بر آن لیزر میاندازد را تشخیص دهد: «رو به بالاست…این یکی رو به پایینه…بعضی از حرفای آدم قدیمیها رو نباید گوشواره کرد…مثل این حرف که پدر خدابیامرزم همش به ما میگفت وقتی رانندگی بلدید، تصدیق گرفتن خرجِ عطیناست…این یکی سمت راسته».
اول سرباز شو بعد موتور سوار شو
عطای درس و مشق را در همان دوران شر و شور نوجوانی به بقایش بخشید. یک روز سر چال مکانیکی دست به آچار میشد، روز دیگرپای تنور نانوایی عرق میریخت و روزهایی هم دخل بقالی و میوهفروشی را میگرداند. تا اینکه پساندازش را گِرد کرد و هوندای خوشرکاب برای دِلیوری و کسبرزق و روزیِ عیال تازهاش خرید؛ ولی بدون گواهینامهای در جیب. حالا از اول صبح آمده و نفر هشتم در صف انتظار برای دریافت گواهینامه یک روزه با حداقل هزینههای معمول است: «اون اولها بدون کارت پایانخدمت، گواهینامه صادر نمیکردن. برای همین گواهینامه گرفتن منم ماند به الان که ۳۵ سالم شده. انشالله اگه امروز گواهینامه را بگذارن کف دستم، همه راحت میشیم؛ همه یعنی خودم، موتور زهواردررفتهام و هم راهور که خسته شد از تعقیب، تذکر و بگیر و ببند من.» درِ اتاق آزمون آییننامه باز میشود: «نفر هشتم…عبدالله رضایی…بیا داخل.
افسرانِ کهنهکار و آدمشناس
سینهکش دیوارهای اتاق آزمون آییننامه بیش از ۲۰ صندلی چیدهشده که بر همگیشان، متقاضیانی دیرآمده و آنها که میخواهند زود هم بروند، تکیه زدهاند. میز و صندلیِ مامور کهنهکار آزمون که افسر خطابش میکنند نیز سینهکش یکی از همان دیوارهاست. تابلوها و علایم راهنمایی و رانندگی را که دربرگههایی گلاسه، تصویر شدهاند روی میزش برای آزمونی کوتاه مهیا کرده. بدون کلامی اضافهاز هر متقاضی ۱۰ سوال ساده و سخت میپرسد. سالهاست که به این کار است و حالا خوب میداند عمده این افراد کهدر این سن و سال (بالای ۳۰ سال) میآیند سراغ گواهینامه، موتورسیکلتهاشان وسیله کار و معاششان است نه تفریح و دوردورکردن و تکچرخ زدن. از اینروست که دست متقاضی نخست بعد از پرسیدن ۳ سوال برایش رو میشود و عبارتِ «مردود» را روی پروندهاش مینویسد: «کاش قبل آزمون یه نگاه به تابلوهای راهنمایی و رانندگی توی کوچه و خیابون میانداختی!؟»
قبولشدگانِ موانع و پیچها
قبولشدگان با لبخندی پهن از راهرویی باریک خود را به حیاط که برای آزمون عملی با تایرهای آبی و سفیدرنگ و موانع مخروطیِ ترافیکی، تدارک و تجهیز شده، میرسانند. افسر کهنهکار دیگری نیز آنجا به آزمونگیری مشغول است: «داریوش کریمی…سوار اون هوندا ۱۲۵ شو…» داریوش، بهبودیافته از اعتیاد است که به زحمت توانسته پیک غذا در رستورانی حوالی خانهیشان شود. البته با شرطِ داشتن گواهینامه که صاحب رستوران گذاشته بود. ششدانگ حواسش را میدهد پیِ قبول… اول به سرش کلاهایمنی میگذارد و موتور را از روی جک برمیدارد و از سمت چپ آن، سوار میشود. بعد از تنظیم آینهها، استارت، هندل، کلاچ و دنده کمی هم چرخاندن دسته گاز، انگار که زیر لب «بسمالله» میگوید و بااحتیاط بین موانع و پیچها میراند. افسر از دور اشاره میکند: «پارک کن حاشیه مسیر یک». تایید نهایی افسر که جلب میشود، داریوش ریههایش را از نفس خالی میکند.
بیشتر بخوانید:عشق، قانون، موتور ۱۰۰۰