روایت معلمی که تکهای از وجودش را بخشید

به گزارش ایسنا، یکی از معلمانی که فداکاریاش را ۱۵ سال از دیدهها پنهان کرد “سعید حاجیزاده” اهل تاکستان قزوین است؛ بازنشستهای که زنده ماندنش در یک حادثه رانندگی، را با نذر بخشی از وجودش ادا کرد.
این معلم در گفتوگو با ایسنا، گوشهای از ورق زندگی ۳۰ ساله خدمت خود را روایت کرد: «در روستاهای تاکستان قزوین به تدریس مشغول بودم و از سال ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۹ نیز در روستاهای خدابنده زنجان که ۱۶۰ کیلومتر فاصله با محل زندگیام داشت به شغل معلمی پرداختم. چون زود ازدواج کرده و متاهل بودم به دلیل سختیهای مسیر، همسرم را با خودم نبرده بودم و هر دو سه هفته یک بار به خانه برمیگشتم. بعد از اینکه به تاکستان منتقل شدم، هر روز صبح مسیر روستاهای اطراف شهرستان را که ۵۰ کیلومتر با محل زندگیام فاصله داشت، طی میکردم».
وی که تا سال ۱۳۹۹ به عنوان دبیر مطالعات اجتماعی، تاریخ و جغرافیا در هر سه مقطع تدریس کرده بود و سه سال آخر خدمتش نیز معاون اجرایی مدرسه بود، از سختیهای کار معلمان روستا چنین گفت: «اکثرا همکارانی که در روستاها معلم هستند، مجبورند در برابر مسئولیتی که قبول کردهاند مشقت کار را تحمل کنند و پای مشکلات بایستند، همچنین به دلیل تعهد به آموزش و پرورش باید چهار یا پنج سال در مناطقی که آموزش و پرورش تعیین میکند، خدمت کنند.»
حاجیزاده روایت فجیح ترین تصادف سال ۱۳۸۰ را که خودش تنها بازمانده آن حادثه بود و باعث شده بود در نهایت نذر اهدای کلیهاش به دانش آموز نیازمند را کرده باشد اینگونه بازگو کرد: «ساعت ۶:۳۰ صبح یکی از روزهای دی ماه ۱۳۸۰ سوار اتوبوس زنجان شدم تا به دانشگاه زنجان بروم؛ همزمان با تدریس، دانشگاه میرفتم تا ادامه تحصیل دهم؛ آن زمان تربیت بدنی میخواندم چون دانشسرایی بودیم و با دیپلم جذب آموزش پرورش و استخدام شده بودم و هدفم ادامه تحصیل بود.
پشت صندلی راننده نشستم، ۲۰ کیلومتر مانده به زنجان تصمیم گرفتم برای استراحت به عقب اتوبوس بروم. هنگام رفتن به انتهای اتوبوس، راننده در حال سبقت بود که ناگهان از روبهرو یک تریلی نزدیک شد و نتوانست خودرو را کنترل کند؛ متاسفانه ورقههای آهن بار تریلی به داخل اتوبوس آمد و همه ۱۵مسافر به جز من، فوت شدند.
تمامی اجساد را به همراه من پشت یک نیسان گذاشتند و به سردخانه بیمارستان زنجان منتقل کردند که ناگهان متوجه گرم بودن بدن من شدند و مرا به بیمارستان فرستادند. آن سال روزنامهها از این تصادف به عنوان فجیعترین تصادف نام بردند.
بیهوش بودم و در کما رفتم، وقتی متوجه شدم تنها بازمانده این تصادف هستم و تا سردخانه رفته و برگشتهام با توجه به صحبتهایی که پیشتر با یکی از همکاران درباره دانشآموز ۱۱ ساله منطقه محروم تاکستانی داشتم که گفته بود چندسالیست به عارضه کلیوی مبتلا شده و کارش به دیالیز کشیده و باید حتما پیوند کلیه انجام شود، یکی دو روز بعد که حالم بهتر شد نیت کردم اگر توانستم دوباره سرپا شوم، کلیهام را به او اهداء کنم. دو ماهی تا بهبودی حالم طول کشید و در خانه بستری بودم با همسرم صحبت کردم و از نیت کارم آگاهش کردم.
همسرم در ابتدا قبول نکرد و گفت خودت هنوز سرپا نشدی اما من پای نیت خود ماندم. به انجمن حمایت از بیماران کلیوی تاکستان رفتم و ماجرا را توضیح دادم؛ دانشآموز فراخوانده شد، آزمایشات اولیه انجام و دوم اسفند سال ۸۰ کلیه من به دانش آموز اهدا شد.
تا ۱۵ سال این موضوع مخفی بود و فقط خودم و همسرم اطلاع داشتیم تا اینکه سال ۹۴ وقتی چند سال آخر خدمت کاریام در شهر جم استان بوشهر بودم در جمع همکاران ماجرای اهدای کلیهام مطرح کردم».
حاجیزاده بازنشسته که اکنون دو پسر بزرگ دانشجو و سرباز دارد از مشکلات بازنشستگیاش این چنین میگوید: «دو پسر یکی دانشجوی ارشد معماری و دیگری سرباز دارم که متاسفانه هردو بیکارند. با وجود اینکه دانشگاه دولتی است اما هزینه دارند و با توجه به حقوق کم بازنشستگی، یک سالی است که در نمایشگاه کامیون، نگهبان شب هستم.
منی که بعد از ۳۰ سال بازنشسته شدهام و وقت استراحت من است متاسفانه مجبورم به خاطر خرج زندگی این کار را انجام دهم. البته این مشکلات برای همه معلمان بازنشسته فرهنگی وجود دارد.
مشکل دیگر هم در خصوص بیمه تکمیلی بازنشستگی است که متاسفانه بیمه کارآمدی نیست. هر بیمارستانی بیمه آتیه سازان قبول نمی کند و سال گذشته وقتی دیسک کمرم را آزاد عمل کردم، بعد از هفت و هشت ماه بخشی از هزینه به من پرداخت شد.
پارسال در یک مدرسه، هفتهای دو روز به تدریس پرداختم، اما باید توجه داشت وقتی فرد بازنشسته میشود واقعاً بازنشسته است و اعصابش خیلی نمیکشد. یک سال که به مدرسه رفتم واقعا خسته شدم به همین خاطر امسال با وجود تماس چند مدرسه و حتی مدارس غیر انتفاعی موضوع را نپذیرفتم. این را هم باید در نظر گرفت که حقوق این نوع تدریسها واقعا زیاد نیست.
حاجیزاده، شغل معلمی را سرشار از عشق عنوان کرد که وقتی وارد آن میشوی باید عشق و علاقه داشته باشی تا بتوانی موفق باشی: «معلم نمیتواند فقط به خاطر اینکه صرفاً شغل یا درآمدی داشته باشد به این کار سخت ورود کند. اگر علاقه و هدف در معلمی وجود داشته باشد تحمل این شغل ممکن میشود. خودم معلم مقاطع مختلفی در ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان بودم و سعی میکردم با دانش آموزان دوست باشم. علاقه باعث میشد که بتوانم کار را تحمل کنم».
این معلم به معلمان توصیه کرد با عشق وارد مدارس شوند و تدریس کنند: «معلمان باید تمام مشکلات زندگی را پشت در کلاس بگذارند و وارد کلاس شوند زیرا اگر با حجم مشکلات و گرفتاریها وارد کلاس شوند موفق نخواهند شد. دانش آموز طفل معصومهایست که هیچ گناهی در مشکلات معلم ندارد.»
در پایان این معلم با آرزوی موفقیت برای همه معلمان شاغل و دانشآموز از آموزش و پرورش گلایهای هم کرد: «حقیقت این است که از سال ۱۳۹۴ که ماجرای اهدای کلیهِی من در بین همکاران فاش شد، وزارت آموزش و پرورش حتی یک بار هم با من تماس نگرفت که بگوید حرفایی که راجع به شما در برنامههای تلویزیونی و فضای مجازی پخش شده صحت دارد یا شایعه است؟. گویا مهم نبوده است».
به گزارش ایسنا، معلم همواره برگ زرینی از زندگی دانشآموز را با تعلیم و تربیت درست نقش میدهد و آنها را برای رسیدن به آرمانهایشان به ثمر میرسانند. آقای حاجیزاده نمونهای از معلمان فداکاری است که از جمعیت حدود یک میلیون فرهنگی کشور داستانش روایت شد؛ باشد که مشکلات همه معلمان رفع و لبخندی بر لبان این قشر زحمتکش نقش ببندد.
روز معلم بر همه معلمان زمینی و آسمانی مبارک.
انتهای پیام